به يك تعبير ما با تكرار و انتقال مواريث قبلي از طرف بعدي سرو كار نداريم؛ بلكه گويي مجموعه آموزههاي عرفاني كه قابليت طرح در ادبيات را داراست شبيه به يك جورچين(پازل) است كه هر كدام از اين سه شخصيت نامدار بخشي از اين جورچين را تكميل كردهاند. به اعتقاد من، سنايي غزنوي در سه گانه شريعت، طريقت، حقيقت ساحت و گستره شريعت را پوشش ميدهد.به اين اعتبار هرچند كه به دقت نميتوان گفت، سنايي فقط آموزههاي شريعتي دارد.اما عمده حركت سنايي آماده كردن آموزههاي شرعي براي سلوك عرفاني است.
براي همين نيز برخي از سنايي پژوهان، شعر سنايي را بهويژه در حديقهالحقيقه، شعري عبوس ميدانند. در اينباره مجال تفصيل نيست. درباره عطار اما با آموزههاي طريقتي مواجه هستيم. يعني به تعبيري در مثنويهاي عطار نيشابوري چه منطق الطير كه بهطور ويژه به مراحل سلوك عرفاني ارتباط دارد، چه الهي نامه و اسرار نامه و حتي درتذكرهًْ الاوليا؛ طريقت موضوعيت دارد.اوقصد نظريه پردازي ندارد. كوشش عمده عطار براي بيان كيفيت و چند و چون سلوك عرفاني است. ريزهكاريهاي مجاهده با نفس و عبور از نفسانيت را بيان ميكند و اگر به اين اعتبار عطار را قويترين و درخشانترين چهره در ساحت تبيين آموزههاي مرتبط با سلوك عرفاني در فرهنگمان معرفي كنيم به خطا نرفتهايم.
به همين سبب اگر قرار باشد كانونيترين و عمدهترين كلمهاي كه ميشود منظومه فكري عطار را حول آن شكل داد مورد توجه قرار دهيم، بايد به كلمه «درد» اشاره كنيم. درد معناي كانوني نظام معرفتي عطار است.اين واژه در آثار عطار به انحاي مختلف، بسامد بسياري نيز دارد. مفهوم درد از نظر عطار، انگيزه نيرومند حركت به سوي كمال و خداوند است. در واقع انگيزه از خود به در آمدن و به او رسيدن است.و اين دغدغه عمدهاي است كه عطار در كل آثارش دارد.دردي كه عين درمان است و هدف عطار عميقكردن اين مفهوم در انسان است. به اعتقاد من از طريق تعميق همين مفهوم درد است كه ميتوان انسان معاصر، انسان گرفتار شده در چنبره خبرها و بمباران اطلاعات را بهخود آورد. اين خبرها به تعبير غزالي «تخم حديث نفس» است و پريشاني خاطر و گفتوگوي ناهنجار دروني را به ارمغان ميآورد.
اتفاقا آنچه بهكار توده مردم ميخورد همين طريق و شرح آن است. شرح و بيان كيفيت رسيدن و نه خود دريافتهايي كه عارف پس از رسيدن دارد. اين دريافتهاي پس از وصول اگر بخواهد بر زبان آورده شود همان اسرار و حقايقند. مولانا در اين ساحت ميدرخشد. جالب اين است كه خود عارفان اعتقاد داشتند آموزههاي حقاني كه مرتبط با گستره و ساحت حقيقت هستند نهتنها به تعبيري به درد عموم نميخورد، بلكه در واقع اين احتمال فراوان است كه به ضرر و زيان خوانند و شنونده راه نرفته نيز باشد. به همينخاطر است كه ميبينيم شمس تبريزي مولانا را بسيار سرزنش ميكند كه تو چرا اسرار و حقايق را بر زبان ميآوري. شمس استشهاد ميكرد كه «پيامبر اسرار نگفت الا موعظه».
به اين اعتبار است كه ميتوانيم بگوييم حقيقتا قدر عطار در جامعه معاصر ما دانسته نشده است و انديشه عطار بسيار بسيار مؤثرتر و كارآمدتر است براي راه رفتن و راهيابي انسان معاصر و رهايي از اضطرابهايي كه در دنياي مدرن او را در برگرفته است و برهمين مبنا ميتوان گفت مخاطبان عطار تنها افراد اهل سلوك عرفاني نيستند بلكه هر انساني است كه در جستوجوي معناست.
- شاعر، عرفانپژوه و استاديار گروه ادبيات دانشگاه زنجان
نظر شما